چند ماهي است كه بيمار وفايت شده ام
چند صباحی بود که از فرط بیماری دست و دلم به کاری نمی رفت .
دیروز دلواپست بودم ! انگار بی من خوش می گذرانی ؟
یادت هست کی از هم جدا شدیم ؟ من که یادم نمی اید
مغزم پر شده از افکار واهی
راستی مژده دارم برایت
همونایی که میگفتی قصد سوء استفاده دارن ازم..امروز بجای تو زیر پر و بالم را گرفتن و نذاشتن که بمیرم....
تو هم که معلوم نیست....
تبریک می گویم . الحق که کارت را خوب بلدی !
بدی را در حق من تمام کردی
هر روز و هر شب اسمت می آید و می رود و هی جلوی چشمانم رژه می رود و قدم می زند و هی یاد گذشته می افتم هی تکرار می شوم و تکرار می شوم و تکرار ...
انگار من همین بودم و همین می مانم و همین قدر تکرار می شوم و هی می میرم و زنده می شوم !
و قسمتم از عشق تو هیچ بود و هیچ ....
موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسبها: بيمار وفايت,